کد مطلب:77530 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

خطبه 046-در راه شام











و من كلام له علیه السلام

عند عزمه علی المسیر الی الشام

یعنی از كلام امیرالمومنین علیه السلام است در وقتی كه عازم سفر شام بودند از برای جهاد فی سبیل الله:

«اللهم انی اعوذ بك من وعثاء السفر و كابه المنقلب و سوء المنظر فی الاهل و النفس و المال.»[1].

یعنی پروردگارا! به تحقیق كه من پناه می برم به تو از مشقت سفر و از حزن و اندوه رجوع از سفر و از قبح و بدی در نظر خلق در اهل و نفس و مال در سفر.

و چون استعاذه عبارت از التجاء به قادر مقتدر است در دفع بلیات و آفات و توفیق نیل به طاعت و جهاد فی سبیل الله از اعظم طاعات و عبادات است، پناه جست در آن به ذات قادر دافع موفق. و حقیقت استعاذه، تحقق است به افتقار فی نفسه، با تحقق تعلق به وجوب فی ذاته. و هر قدر بنده در مرتبه ی عبودیت و افتقار متحقق است، استعاذه ی او اقوی و اشد و اهم است. و فائده ی استعاذه مثل فائده ی اكل است در دفع جوع و شرب است در دفع عطش و مسبب الاسباب را از روی معدلت به عباد، در وصول به غایات و فواید اسباب است و از افوی اسباب دعا و استعاذه است و لله الحمد.

«اللهم انت الصاحب فی السفر»

یعنی پروردگارا! تویی مصاحب در سفر، یعنی تویی معتمد و حافظ در سفر و چون طلب مصاحب در سفر از برای استیناس و استظهار و قوت و دفاع از نوایب و حوادث[2].

[صفحه 314]

است، پس امیرالمومنین علیه السلام قصد كرد به این قول كمال توكل و اعتماد را بر خدای تعالی و اكتفا كردن به او از كل ماسوای او و واگذاشتن جمیع امور به او و ندیدن هیچ حولی و قوتی الا در او و به او.

«و انت الخلیفه فی الاهل»

یعنی توئی خلیفه و جانشین در اهل و اولاد، یعنی توئی كه اعتماد بر تو كردم و توكل و توسل به تو جستم و واگذاشتم اهلم را به تو در غیبت من، كه تو قائم به امر ایشان باشی و كفایت احتیاج ایشان بكنی و سرانجام كنی ضروریات ایشان را و مدارا كنی بیماریهای آنها را و دفع نمائی اعدای ایشان را و نگاهداری كنی دین و دنیا و دیانت و امانت آنها را، چنانكه این امور نیز بر ذمت من بود، از جانب تو به تو واگذاشتم تمام آن را، زیرا كه شان خلیفه ی جانشین آن است كه به جمیع اشغال مستخلف مشغول باشد. و این دو فقره اشاره است به كمال انقطاع از خود و از غیر در این سفر و كمال توكل و توسل به او، بطوری كه نه در خود و نه در غیر خود به جز خدا حولی و قوتی و ضری و نفعی ندیده و ندانسته و احدی را منشا اثری ندیده به غیر از او، بلكه وجودی و موجودی ندیده به غیر او و جمیع موجودات ماسوای او را مستهلك و فانی و لاشی ء دیده در وجود او. و این است مقام توكل واقعی و فناء حقیقی و منتهای غایات جهاد فی الله و اعلی مقصود سلوك فی سبیل الله و آخر مسافت سیر و سفر الی الله.

«و لا یجمعهما غیرك، لان المستخلف لا یكون مستصحبا و المستصحب لا یكون مستخلفا. »

یعنی این صفت از صفات خاصه ی تو است و جمع نمی كند این دو خصلت را غیر از تو، از جهت اینكه مستخلف نمی باشد مستصحب و مستصحب نمی باشد مستخلف.

[صفحه 315]

یعنی كسی كه جمع تواند كرد این دو صفت را به یك جهت و به یك حیثیت بی تغییر و تغایری، نیست الا تو. و توئی كه من حیث المستخلفیه و به همان جهت مستخلفیت، مستصحبی و من حیث المستصحبیت و به همان جهت مستصحبیت مستخلفی، زیرا كه بغیر از تو از موجودات نیستند جامع صفات حقیقیه الا به جهات متكثره. زیرا كه صرف و بحت كمال عین همه ی كمالات است بی جهت تكثر و تغایر و صرفیت منحصر است به تو كه واجب الوجودی و جز واجب الوجود صرف نتواند بود و تحقیق این مطلب مستوفی گذشت. و در خطبه ی نفی صفات زائده و مصاحبت و خلافت مثل آن ذاتی را كه به یك جهت جامع هر دو باشد شاید[3] چه بجز واجب الوجود اعتماد را نشاید، زیرا كه پاینده به خود و واپاینده ی خود نیست، تا غیر خود را تواند واپاید.[4] پس توكل و توسل نشاید، الا به حافظ و معتمد و اعتماد حقیقی.

[صفحه 316]


صفحه 314، 315، 316.








    1. در نسخه های دیگر نهج: فی الاهل و المال و الولد.
    2. چ: نوایب حوادث.
    3. یعنی آن ذاتی كه می تواند و شایسته ی او است كه جامع هر دو باشد خدا است.
    4. پاینده به خود یعنی قائم به ذات، واپاینده ی خود یعنی كسی كه می تواند خود را نگاه دارد و حفظ كند و واپاییدن یعنی پیوسته خود را برپا نگاه داشتن و قیومیت.